آرزوها
آرزوها



کدخدائی هستم که دهکده ای را با عشق تو میسازم و تو همراهم می شوی

کدخدای دلی شدم که آرزویش را داشتم

کوچه پس کوچه های دهکده را آنچنان با گل های رنگارنگ آزین بستم که پروانه ام روی گل ها بنشیند

و نغمه های دلش را برایم بسُـراید

من در این دهکده ی سادگی ؛ عشق را معنا میکنم و برای تو از ته دل ؛ ساده ی ساده میخوانم

آنقدر منتظرت میمانم و دهکده ی عشقمان را برای بودنت تمنا میکنم که وقتی هر دو در آن زمستان سرد به کلبه مان رفتیم

از گرمی عشق سرشار شویم

دستت را به من بده از کلبه بیرون برویم ، دیگر اثری از سردی زمستان نیست

آن دو لک لک های بالای دودکش کلبه مان را ببین که چگونه لانه ای ساخته اند و منتظر تولد فرزندشان هستند

آن غنچه های باغچه مان را ببین که از دیدن ما چگونه لبخند می زنند

آن نهر زیبا رو ببین که از پیش پایمان در حال گذر است ، چقدر تماشای رخ ماهت درون آن نهر روان رؤیائی ست

بیا دستانت را به من بده و باز جلوتر برویم ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نگارش در پنج شنبه 5 آذر 1388برچسب:, ساعت 12:20 توسط افشین - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar